document.write('');
صفار: به قیافه احمدی نژاد نمیخورد که از این حرف ها بزند - از همه جا
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دستاورد دانش، بی رغبتی به دنیاست . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 91 آذر 17 , ساعت 11:49 عصر

محمدحسین صفار هرندی با اشاره به اقدامات احمدی نژاد و سخنان خاص او گفت: به قیافه احمدی نژاد نمی‌خورد که از این حرف ها بزند.

به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» ؛ مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه با حضور در دانشگاه امام صادق (ع) ، به تحلیل اقدامات دولت آیت الله هاشمی، حجت الاسلام خاتمی و دکتر احمدی نژاد پرداخت و در این میان تاکید کرد که «در مورد هاشمی با نفرت حرف نمی‌زنم»
 
اهم اظهارات وی در پی می آید:
 
* امام به صراحت در جمع برخی خواص که بعدا نیز این افراد گواهی دادند و هم مجلس خبرگان آن موقع به این نتیجه رسیدند که رهبری را به حضرت آقا (مقام معظم رهبری) بدهند. در واقع انتخاب ایشان محصول وفاق جمعی میان خبرگان و نیز ناشی از اشاراتی بود که امام داشتند.
 
* آقای هاشمی به عنوان یکی از توانمندترین چهره‌های حاضر و شخصیت‌های تاثیرگذار و متنفذ ماموریت تشکیل دولت پیدا کرد. قانون اساسی بازنگری شده بود و اختیاراتی که قبلا برای نخست‌وزیر وجود داشت به رییس‌جمهور منتقل شد و در نتیجه رییس‌جمهور با دامنه اختیارات بیشتری می‌توانست کار کند و همین سبب شد که بگویند اولین کسی که می‌تواند به این موقعیت تجسم ببخشد، باید کسی در قواره‌های چهره‌های شاخص انقلاب باشد.
 
* تردیدی نیست که آقای هاشمی از یاران همیشگی انقلاب بود؛ کسی که در دوره‌ای از جنگ که امام به دلیل کهولت سن نمی‌توانست درگیر مسائل باشد فرماندهی جنگ را به عهده داشت

* ایشان به هر حال آدم کمی نیست و کسی است که پس از امام اثرگذاری‌اش در وقایع بیش از دیگران بود و حتی تاثیرگذاری او بر روی نخست‌وزیر بیش از تاثیرگذاری رییس‌جمهور وقت بر روی نخست‌وزیر بود و هماهنگی که نخست‌وزیر آن دوران با آقای هاشمی داشت با رییس‌جمهور به عنوان مافوق خودش اینگونه نبود و این چیزی است که نمی‌توان آن را انکار کرد.
 
* قای هاشمی در یکی از خطبه‌های نماز جمعه تعابیری به کار برد مانند مانور تجمل و اینکه باید وارد دور جدیدی از سبک زندگی شویم، استفاده کرد و در واقع به گونه‌ای به دنبال دنیا رفتن را دامن زد و تشویق به مصرف‌گرایی و زیاده‌خواهی از اینجا در دستور کار قرار گرفت.
 
* کسانی در این عرصه در دولت سازندگی خط شکن بودند که یکی از آنها شهردار تهران بود. شهرداری تهران سمبل تغییر از حالت سابق به حالت جدید بود و اثر عمل آن زود درخشش پیدا کرد. در اوایل فعالیت آقای کرباسچی نگاه ما نسبت به مدیریت ایشان بود و گارد بسته‌ای نداشتیم.

* آقای کرباسچی سوار بر موتور سیکلت از یک پایگاه به یک پایگاه دیگر سرکشی کرده و با کسانی که در کار مردم درست عمل نمی‌کردند برخورد می‌کرد. ایشان ابتدا به عنوان یک چهره ضد فساد درخشید و بعد گل‌کاری‌هایش شروع شد.
 
* به تدریج مشخص شد بهایی که برای ساختن شهر پرداخته شد، سنگنین‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردیم. شهر فروخته می‌شد تا ساخته شود و اینجا دوره شکل‌گیری طبقه جدیدی است که از آنها با نام صاحبان ثروت یا نوکیسه‌هایی که چیزی نداشتند و یک شبه ثروتمند شدند یاد می‌کنیم. این تحول دهان به دهان منتقل و صدای یک شبه ثروتمند شدن در دل‌ها پرورده شد. در واگذاری زمین‌ها، باغ‌های بزرگ و کارخانه‌ها به بخش‌های خصوصی، رانت‌هایی در سیستم‌های دولتی به وجود آمد. اصل واگذاری به بخش خصوصی بد نبود اما نحوه این واگذاری‌ها مشکل داشت.
 
* به کارخانه‌ها چوب حراج زده شد و متاسفانه این واگذاری‌ها به نزدیکان و خویشاوندان و نورچشمی‌ها اختصاص داشت. کم کم فاصله میان اغنیا و ضعفا بیشتر شد و مشکلی که به تبع آن بروز کرد این بود که گفتند همه این‌ها مستلزم تغییر جهت فرهنگی است و لذا تغییر فرهنگ و طرح سبک جدید زندگی در دستور کار قرار گرفت.
 
* تولد روزنامه همشهری نیز برای تغییر سبک زندگی بود. همشهری می‌گفت اصلا به سیاست کاری ندارم و می‌خواهم بعد از فشارهای جنگ و مشکلات مختلف یک تصویر گل و بلبل به مردم ارائه دهم و در نتیجه اولین روزنامه رنگی بود که افراد حرفه‌ای نیز وارد آن شدند؛ روزنامه‌نگارانی از قبل انقلاب و بعد از آن.
 
* جریان‌سازی فرهنگی برای القاء اینکه عصر جدیدی آغاز شده، محدود به این روزنامه نبود و به ساحت رسانه ملی کشیده شد. ادبیات، موسیقی و نظم و نثر این دوره به گونه‌ای در تقابل گذشته حرکت می‌کند طوری که در اذهان این طور متبادر می‌شود که برخی گویا سر ستیز با گذشته دارند و اتفاقا کد‌هایی نیز در این جهت داده شد و تیترهایی با مضمون نقد گذشته وآرمان‌های پیشین دیده شد و کم کم بحث‌هایی درباره اینکه سیاست و دین با هم نمی‌سازد و همچنین درباره دین حداقلی مطرح شد. بعد‌ها برخی از دست و پا گیر شدن انقلاب برای نظام حرف زدند از اینجا بود که عده‌ای طرفدار نظام بدون انقلاب و عده‌ای طرفدار انقلاب بدون نظام شدند و به همین خاطر آقا فرمودند که انقلاب همان نظام و نظام همان انقلاب است.
 
* با افتخار می‌گویم که اولین انتقاد از سوی جریان وفادار به انقلاب شکل گرفت و منتقدان اولیه آقای هاشمی از بر و بچه‌های حزب‌اللهی بودند. یکی از این افراد آقای احمد توکلی بود که در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری نیز در حالی که کسی تصور نمی‌کرد، در مقابل هاشمی ایستاد.
 
* آقای هاشمی خودشان در جلسه‌ای که با مجمع روحانیون داشتند و مجمع روحانیون مبارز از وی گلایه کرده بود که نسبت به آنها کم‌توجه است، گفته بود که من از نظر فکری به شما (مجمع روحانیون مبارز) نزدیک‌ترم، هرچند از نظر تشکیلاتی عضو جامعه روحانیت مبارزم. به همین دلیل ایشان معمولا فراتر از جناح‌ها قلمداد می‌شوند.
 
* بازتاب برخی تصمیمات منجر به فاصله اقشار مختلف جامعه شد و همین مساله اغتشاشاتی را در برخی شهرها مانند مشهد، اراک، قزوین و ... به وجود آورد. در دوره هاشمی تصمیم بر این شد که قیمت‌ها آزادسازی شوند و این تصمیم آشفتگی و ترسی را به جامعه القا کرد؛ به طوری که قیمت ارز از 400 تومان به هزار تومان به یکباره افزایش پیدا کرد و قیمت کالاها نیز چندین برابر شد. بنابراین رهبری نیز خود در این قضیه وارد شدند و فرمودند که این وضعیت قابل تحمل نیست. البته آقای هاشمی مقاومت کرد اما رهبری اعلام کرده بود اگر شما از این وضعیت جلوگیری نکنید من خود اشتباه بودن این سیاست را اعلام خواهم کرد.
 
* آقای هاشمی همواره این‌گونه مطرح می‌کنند که کارگزاران ربطی به ایشان ندارد و ایشان تنها برای مشورت با این جمع با آنها ارتباط برقرار می‌کند اما فکر می‌کنم پذیرفتن این ادعا با قبول انگ ساده‌لوحی ممکن است. کارگزاران همواره مواضع خود را با آقای هاشمی هماهنگ کرده‌اند. ترکیب اینها عناصری از چپ‌های سابق، چپ‌های لاحق، راست‌های سابق و راست‌های لاحق است و معجونی از کسانی است که آن‌چه آنها را به هم پیوند می‌داد باور جدیدی بود که خلاصه‌اش این است که «باید نسبت به آرمان‌های گذشته تجدیدنظر کنیم».
 
* شما راحت می‌توانید چهره‌هایی که از تیم آقای هاشمی بودند، در دولت آقای خاتمی نیز ببینید. آقایان نجفی، مرحوم نوربخش، عادلی، روغنی زنجانی، مرعشی، جهانگیری و کرباسچی از جمله این افراد بودند. گفتمان ظاهری اینها متفاوت است اما در اصول با هم مشترکند. اصول مشترک آنها دین حداقلی و این است که دیگر نمی‌توان به انقلاب مثل دهه 60 نگاه کرد.
 
*  در سال 84 در دور دوم انتخابات، دوقطبی هاشمی - احمدی‌نژاد را رقم زدند و همه ظرفیت اصلاحات پشت سر آقای هاشمی قرار گرفتند.
 
* رسانه‌های بیگانه در همان اوایل پس از رحلت امام (ره) شیطنتی کردند به این صورت که پس از چهره کاریزمای امام (ره) دیگر هیچ رهبری نمی‌تواند این‌گونه بدرخشد و همواره تلاش می‌کردند از مقام معظم رهبری به عنوان رهبر معنوی و از هاشمی رفسنجانی به عنوان رهبر سیاسی یاد کنند تا از این طریق حاکمیت دوگانه را القا کرده باشند و در عمل، متاسفانه برخی جریانات داخلی هم به این مساله دامن می‌زدند.
 
* من اینجا از آقای هاشمی با نفرت حرف نمی‌زنم. اینهایی که می‌گویم تحلیل است. مگر می‌شود کسی بگوید که در دوره هاشمی خدمتی به نظام و انقلاب نشده است؟ هرکس چنین ادعایی کند حاضرم با او بحث کنم که در همین دوران سازندگی کلی خدمت شده است، هم‌چنان که در دوره‌ی آقای خاتمی نیز این‌گونه بوده است اما بحث درباره‌ اندازه‌هاست.
 
* مقام معظم رهبری که فرموده بودند «من از دولت‌ها حمایت می‌کنم و از ایشان بیشتر، چراکه ایشان و همراهانشان خجالت نمی‌کشند از این‌که خود را منتسب به انقلاب بدانند»، اما بعدها مقام معظم رهبری اعلام می‌کنند که «هر دولت خوبی‌هایی دارد و اشتباهاتی و این دولت نیز خوبی‌هایی داشته و اشتباهاتی دارد».
 
* ین شگفت‌زدگی که شما درباره تغییر منش دولت‌ها در دور دومشان از آن صحبت می‌کنید، در مورد آقای احمدی‌نژاد بیشتر است؛ چراکه خود آقای احمدی‌نژاد هم گفت که دولتشان برآمده از نذر و نیازها بود. شخصی که بالا می‌آید نباید فراموش کند که خاستگاه او از کجا بوده است. چرا آقای احمدی‌نژاد به هشت سال پیش خود پشت کرد و خلاف عهدی که با مردم بسته بود حرکت می‌کند؟ ایشان دادگاه قانون اساسی را که آقای خاتمی درست کرده بود منحل کرد و کار درستی هم بود اما دوباره در اواخر دولتشان آن را احیا کردند. به قیافه ایشان نمی‌خورد که از این مواضع حرف بزنند.
 
وی در پاسخ به پرسش دیگری نیز با اشاره به حوادث سال 88 اظهار کرد: برخی درباره افراد موثر در این اتفاقات می‌گفتند که آنها از همان ابتدا با سازمان سیا بسته بودند. من معتقدم این‌طور نبود. آقای موسوی و کروبی به عنوان دو گزینه که شورای نگهبان آنها را تایید کرده بود آمدند اما آقای موسوی در میانه راه دید رای لازم برای اینکه رقیب را زمین بزند، ندارد. لذا دست‌هایی مانند مشارکتی‌ها و دست‌های بیگانه به سمتش رفت و در میانه راه خراب شدند.
 
*  یکی از نقطه ضعف‌های جدی دولت همین جابه‌جایی‌های بی‌گدار است. در هشت ماه آخر دولت کسی که یک وزارتخانه را عهده‌دار می‌شود چه کاری می‌تواند انجام دهد؟ این در حالی که وزیر قبلی نیز طبق نامه خود آقای احمدی‌نژاد عنصر نامطلوب تشخیص داده نشده و اتفاقا از او تشکر شده است.
 
* چه ضرورتی سبب شده است که هشت ماه مانده به پایان کار دولت این جابه‌جایی‌ها صورت بگیرد، آن هم به کسی این سرپرستی را بدهند که خودش در دو - سه وزارتخانه‌ای که ادغام شده‌اند مانده است. عقل طبیعی و دست‌نخورده می‌گوید این کار غلط است. این حرف البته به این معنا نیست که این دولت هر کاری کرده اشتباه بوده است. این دولت رکوردهایی زده که هر دولتی به این راحتی‌ها نمی‌تواند آن را بشکند.
 
* نمی‌خواهم انگیزه‌خوانی کنم اما تنها چیزی که می‌توان از این تغییرات گفت این است که ما با یک بازی شطرنج روبه‌رو هستیم که در آنها مهره‌ها جابه‌جا می‌شوند ولی شطرنج‌باز باید منتظر کیش و مات شدن هم بماند.
 
* نمی‌دانم چرا خیال می‌کنیم همه خوبی‌های عالم در ما جمع شده است. عطش برای خلود در این پست‌ها و مقام‌ها به یک بیماری مسری تبدیل شده که به این دولت هم رسیده است. هرچند آقای احمدی‌نژاد درباره این جمله‌اش که از "کجا می‌دانید پایان عمر دولت است؟" گفته بود شوخی کردم ولی گویا خیلی هم شوخی نبوده و تدارکاتی می‌بینند.
 
* باعث تاسف است برای دولتی که این‌قدر خدمت کرده، اما به دلیل رفتارهای اخیرش وقتی درباره تداوم این دولت پرسیده می‌شود، تنها 13 درصد با آن موافقند. این اتفاق چندان شدنی نیست؛ چراکه بر اساس نظرسنجی یک موسسه معتبر که در اوایل آذر انجام شد، تنها 13 درصد طرفدار امتداد دولت احمدی‌نژاد بوده‌اند.


کل چیزا از اول تا الان